خود ناشناخته ی من



بنویسید و کاغذهارو پاره کنید بریزید دور ولی کسیو پر نکنید 

بعد ازین برگه های اگهی ک تو خونه تون میندارن و جمع کنین به کارتون میاد


نشستم درس بخونم یعنی تست بزنم واقعیتش اینه که تنها کاری ک نمیکنم همینه

مینویسم و مینویسم و مینویسم.

فکر میکنم و خاطرات گذشته میاد جلو چشمام و با اتفاقات اخیر جمع میشه سوالای تکراری یه دوستی گفته بود تو حرفای محمد افلاکی خیلی غرق نشو! باید بگم اگر تاثیر حرفاش تو این یکسال نبود و اگر اون پست خاصش نبود یا دق میکردم یا شایدم خودکشی! به هرحال خوبه که هست و بود

کارای عجیب میکنم یه جور خود آزاری نمیدونم آخرش به کجا میرسم فقط میدونم از بیکاری متنفرم و همیشه این وقت سال و این تعطیلات که منو از کارم دور میکنه حالم خرابه همیشه زیاد کار کردنم باعث میشد از همه چیز دور کنم خودمو وقتی کارم کم میشه و به هر دلیلی ناچارم تو خونه بمونم انگار همه چی باز رو سرم حراب میشه

و صد البته هنوزم معتقدم هرچی حال بد و کار بده از خود ماست 

اگر همون بار اول یا از ادمای دیگه درس بگیریم و فکر نکنیم همیشه برای بقیه است و ما مصون میمونیم، و اگر حتی تو ذهنمون!!! قضاوت و سرزنش نکنیم، قطعا درست میشه


آدماییم که مثلا خیلی دوسمون دارن واقعا جالب و عجیبن!! کلا فکر نمیکنم خدا مخلوقی عجیبتر از انسان افریده باشه.

وقتی میبینن و میفهمن که حالت خوب نیست، اعصابت بهم ریخته اس یا بی حوصله ای. با تمام قوا به میدون میان و بدترت میکنن تا میتونن به پرو پات میپیچن و اینقدر نیش و کنایه و بداخلاقی. اخرشم یه دعوایی راه میافته و قهر میکنن!!

خب اگر من میتونستم به شما خانواده!!!! گرامی بگم چه مرگمه و میدونستم کمی ازتون ساخته اس قطعا اینکارو میکردم وقتی نگفتم و نمیگم ینی نمیشه!! ینی گفتنش دردی از من و شما دوا نمیکنه فقط اوضاع رو حادتر میکنه حالا به هر دلیلی! یا گندی که من زدم خیلی بزرگه یا پدر و مادرا اغلب ظرفیت شنیدن مشکلات بچه هاشونو ندارن و از کاه کوه میسازن و به جای کمک کردن با نیش و کنایه های مادام العمر!!!!!!! زجرکشش میکنن

نگین میتونی به روت نیاری!!! من خدای طبیعی کردن و به رو نیاوردنم اما بعضی اتفاقا اینقدر بدن و اینقدر داغونت میکنن که بالاخره یه بخشش میزنه بیرون و خودشو نشون میده. ینی اگر در اون حد کمم معلوم نشه سکته قطعیه!!

خب وقتی میبینین کسی دردی داره و بهتون نمیگه!! پاپیچش نشین بذارین چند روز تو حال خودش بمونه بزور نخواین حال کسیو دگرگون کنین گاهی وقتا فقط باید زمان بگذره تا ادم بتونه یه چیزایی رو هضم کنه 

چرا ماها بلد نیستیم درد رو درد کسی نذاریم؟؟؟

چرا بچه و زن و شوهر و جزو مایملکمون حساب میکنیم؟؟؟ نه یک موجود مستقل!

چرا اصرار میکنیم برامون درد دل کنن و حرف بزنن بعد یا تو روشون میشینیم به نصیحت و پرت و پلا گفتن یا تو ذهنمون قضاوتش میکنیم

گذشته ازینا اگر بچه شما یا همسر شما دردشو بهتون نمیگه فکر کنین به اینکه چقدر از واکنش شما بیزاره. تا چه حد به شما بی اعتماده و شما نتونستین امنیت بهش بدین با بودنتون به حاطر همون قضاوتا و واکنشای عیر منطقی که داشتین و دارین.


از این دید و بازدیدا و تعطیلات نوروز بیزارم واقعا از غصه خوردنای الکی فامیل و دوست و آشنا به خاطر مجرد بودنم تا این سن!!! از اینکه تنها آرزوی خوبی که بلدن همینه که " ایشالا ازدواج کنی بزودی" از اینکه فکر میکنن دختری که سنش از 30 گذشته و مجرده و میخواد مستقل باشه و تنها زندگی کنه دختر سالمی نیست و کلا آدمی که مجرد مونده آدم سالمی نیست 

والا بلا من اگر خودمو میشناسم میدونم چی میخوام از زندگیم یاد بگیریم اگر میخوایم دعایی در حق دیگران کنیم چیزی که خودمون فکر میکنیم خوبه نباشه!

خوب برای هر کسی یه چیزه و بهترین تو نگاه آدما متفاوته



از دلایل بزرگی که روز بروز بیشتر ترقیبم میکنه به زندگی مستقل و تنها

مطمئنم یه روز خیلی نزدیک به این خواستم میرسم

و حتی اگر بتونم از این شهر میرم. 


هیچ وقت به خاطر هیچ کسی از ارزشهای اساسی تون نگذرید!

اطمینان صد درصد بهتون میدم که پشیمون میشید

نمیگم تغییر نکنید یا تغییرات و نپذیرید

اما تغییرات عقلانی و منطقی رو بپذیرید و با چشم باز به سمت تغییر برید مطالعه تحقیقیا دست کم با دلایل درست خودتون نه تنها بر اساس احساسات و خواست دیگران!! و تحت تاثیر مسائل زود گذر و ادمهای اطراف

دیگرانی که معلوم نیست تا کی هستن و مهمتر اینکه تو قبر ما نمیخوابن و جای ما هم قرار نیست جواب پس بدن



ریا نباشه به هرچی فکر میکنم بعد مدت کمی جوابش میاد جلو چشام خیلیم واضح و شفاف

فکر میکردم چطور آدما یهو ازین رو به اون رو میشن؟؟؟ چطور یهو اعتقادات و افکارشون ناگهان تغییر میکنه؟؟

خیلی ساده اس کم کم هیچ کی یهو عوض نمیشه و هرکیم عوض نشده معنیش این نیست که اگه شرایط براش مهیا بشه هم همونی که هست میمونه!

سرزنش نکنید کسیو حتی تو دلتون اگه سرزنش کردین مطمئن باشین تا زنده این سرتون میاد

و مهمتر از همه چیز و همه کس فقط خداست

آدم نباید به خودش مغرور بشه. هر لحظه باید بدونیم اگر عنایت و توجه خداوند نباشه و اگر تا الان نبود معلوم نبود تو چه وضعی بودیم!

حرف این و اون و فکر مردم مهم نیست. خدا باید نگهمون داره

خداااااا.


اکثر آدما دچار نوعی مرضن

اصرار میکنن بیان تو زندگیت

اصرار میکنن که بمونن

و بعد مدام آزارت میدن

از مواضع خودشون بهیچ وجه حاضر نیستن پایین بیان اما انتظار دارن تو خیلی از ارزشهاتو زیر پا بذاری به خاطرشون!!

حالا این خاطر معلوم نیست تا کی قراره باشه اصلا؟؟!!

طوری وانمود میکنن که فقط خودشون درد کشیدن یا گرفتاری دارن و اون گرفتاریا هم خیلی بزرگن و میخوان تمام غم و غصه هاشونو رو سر شما خراب کنن و شما هم باید هرطوری و به هر قیمتی شده حالشونو خوب کنین. اگرم نتونین مشکل از شماست!!!

خدایا واقعا عجب مخلوقاتی آفریدی! چه آپشنهای عجیبی دارن!! هر ورژنشم با اون یکی فرق میکنه. نه میفهمی این آدما چه شونه نه میتونی کاری بکنی! حتی خودتو گاهی نمیتونی کنار بکشی



شمارو نمیدونم اما برا من محرم و صفر یه جور خاصی گرفته است که هیچ شادی به دلم نمیشینه اینو گفتم ریا نشه در ادامش میخواستم بگم دلم میخواد زود تموم بشه!

قدیما محرم و صفر یه رنگ و بوی خاصی برام داشت ولی حالا چند ساله اینقدر درگیر کار شدم فقط همون گرفتگیو غم پنهانشو میفهمم و دیگه هیچ

بگذریم

شده از یه کاری فرار کنین مدام اما هی شرایطی پیش بیاد ک باز ناچار شین برین سمتش؟؟؟

دقیقا حال من

کاری نیست ک ازش بدم بیاد اما تو شرایط خاصی دوست دارم انجامش بدم

اصلا بذارید خیلی سریش نکنم! خیاطی رو میگم

دوست دارم کارگاه بزنم خودم الگو و طرح بدم و بقیه بدوزن خودم مدیریتش کنم فقط نه اینکه بشینم پای چرخ و البته برای دیگرانیم ک میتونن ازین راه کسب درامد کنن مفید باشه

یه سیکل رفت و برگشت شده هی میذارمش کنار چون واقعا خیاطی افسرده و عصبیم میکنه دوباره شرایطی پیش میاد که ناچار میشم برم سراغش ازین جهت باید یه فکر اساسی بردارم

از طرفیم عاشق ورزش و کارای پرتحرکم و دلم میخواد شغلم تو همین حوزه باشه دوست دارم یه باشگاه خاص خودم با شرایطی که میخوام داشته باشم ولی خب اینکه از کجا و چه جوری باید شروع کرد خودش داستانیه

وقتی بین دو کاری که هردوشو خیلی دوست دارین و در هر دوهم مهارت دارید قرار میگیرین عملا سردرگمین و پیشرفتی اتفاق نمیافته

به هر حال پذیرای نظرات هستیم ای ۲۰۰ و خورده ای نفر که چه مطلب بنویسم چه ننویسم تشریف میارید بازدید!

با تشکر


اولش نمیخواستم اینو بنویسم چون فکر کردم ممکنه باعث سوء تفاهم خواننده ها بشه ولی خب بعد دیدم اهمیتیم نداره! 

تا حالا این جریان عقد موقت دغدغه ای برام نبوده (الانم همچنان برای شخص خودم نیست)

یه چیزی چند روز پیش شنیدم راجع به دختری که به دلایلی شرایط ازدواج براش فراهم نشده بود و سنشم به ۳۵ رسیده و با پسری آشنا شده که طی چند ماه اخیر مشکلی باهم نداشتن اما اقای مورد نظر نه از نظر شغلی نه تحصیلی نه درآمد و وضعیت زندگی شرایط ازدواج و نداره با این خانوم! حالا به هر شکل و دلیلی که بوده طی چند ماه ظاهرا اخلاقا فرد قابل قبول و قابل اعتمادیه ( گرچه ک شخص خودم به این موضوعات خیلی بدبینم ) بماند. موضوع اینه که امکان ازدواجشون فراهم نیست به هر حال و خانواده دختر هم رضایت نخواهند داد

از طرفی نیازهاییم هر کدوم دارن (غیر از نیاز جنسی) که میخوان تو این سنین نزدیک به ۴۰ یکیو داشته باشن تا به لحاظ عاطفی تامین بشن لااقل.

ولی خب برای خانوم مهم بود که رابطه شرعی باشه و خلاصه قصد داشتن بدون اطلاع دیگران (خانواده ها) فقط بهم محرم بشن . یعنی خودشون صیغه رو بخونن

و تاکید هم میکنم ک قرار به هیچ رابطه جنسی نبوده و نیست

منم از سر کنجکاوی یه جستجویی کردم برای پیدا کردن همون جمله عربی :)) و به چیزایی برخوردم که حقیقتا برام سوالات اساسی مطرح شد!!

سوال و جواب راجع به عقد موقت خانم با اذن یا بی اذن پدر بود

تقریبا همه مراجع گفتن بی اذن پدر صیغه باطله جز اقای ( تا الان نمیدونستم ایشونم فتوا میدن -_- )

و یه عالمه حرف و سوال از دخترهایی که مجرد بودن سنشون بالای ۳۰ بود به هر دلیلی شرایط ازدواج نداشتن و میخواستن تو رابطه ی غیر شرعی هم نباشن!

و کلا جواب همه ی اینها "نه" بود!!

بعضیا حتی خیلی با استیصال پرسیده بودن که چرا بی اذن پدر باطله؟؟؟ و .

و پس ماها چیکار کنیم.؟؟؟ در جوابشون یه عده ی کثیری نوشتن تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید تا برین بهشت و ازینجور حرفا

خب مگه همه ی آدما تحمل و ایمانشون مثل همه؟؟؟

تازه امشب فهمیدم یه همچین معضل مهمیم هست!! و هیچ راهکاریم براش نیست!

جز نمیشود حرام است باطل است. 

مگه نمیگن اسلام دین بروزیه؟؟؟ چرا برای این موارد راهکاری نیست واقعا؟؟؟

چطور میشه براحتی دیگرانی که از شرایطشون هیچ اطلاعی نداریم و نصیحت کنیم و بگیم پرهیزگار باش تا بری بهشت!!!؟؟؟

البته پیش خودم تصمیم گرفتم به دوستم نگم این جریانو چون کسی که ندونه به گردنش نیست!

اما یه لحظه با دیدن حجم سوالات یکسان دلم به حال عده زیادی از این دخترا سوخت و فکر کنم خیلیاشون بگن حالا که در هر صورت گناهه و راهیم نیست پس همینجوری ادامه میدیم شنیدم که میگماااا

 


قبول کنیم یا نه! باید بعضی چیزارو بیخیال شد تا درست بشن

شاید اونجوری ک توقع داری نه اما بالاخره راه خودشونو پیدا میکنن

کلا تجربه نشون داده وقتی زیادی پیله ی یه چیزی بشی ازت دور میشه

یا حتی آدما!

کافیه بیخیال بشین

دو حالت پیش میاد

حالت اول؛ کلا قضیه تموم میشه و بعد مدت کوتاه یا بلندیم با خودتون میگین چه خوب شد که نشد!

حالت دوم؛ اون جریان میافته رو روال و براحتی پیش میره بدون اینکه نیاز به حرص خوردن شما باشه

به نظرم خوشبخت ترین آدما اونایین که بیخیالن!


در ناشناخته بودن انسان همین بس که پارسال با شوق و هیجان غیر قابل وصفی قصد دانشگاه و ادامه تحصیل کردم و قبول که شدم هیچ خبری ازون ذوق و شوق نبود!

و در حال حاضر دارم در دو مسیر کاملا متفاوت ( شایدم ۳ مسیر) کار میکنم که هر دوش تمرکز زیاد میخواد!! و هر روز هم فکر میکنم که کارم درسته یا نه؟؟ و ممکنه پشیمون بشم یه روز؟؟؟

امیدوارم که نشم اخیرا دارم طوری زندگی میکنم که حداقل روزی یکبار از خودم میپرسم " این واقعا تویی؟؟؟" 

دارم میگردم که خودمو از لا به لای آشفتگیهام پیدا کنم

حس عجیبیه!

نمیدونم کجای دنیام؟!

یه بی تفاوتی عجیب وجودمو گرفته

 


امروز ۱۹ شهریور ماه مصادف با عاشورای حسینی بالاخره فرصت شد بیام اینجا و به نویسندگیم(مثلا) بپردازم

اولا که تسلیت و التماس دعا

و دیگر اینکه بعلههه ما یک سال مهلت اجاره خونه مون تموم شد و مهندس محترم هم فرمودن هنوز خونه تون ۳ ماه دیگه کار داری تا تحویل (البته طبق قرارداد ۶ ماه فرصت داره و بدقولی نکرده) و صاحبخونه ی محترم هم تمدید نفرمودن و ما ناچار به اسباب کشی شدیم اونم برای ۳ یا نهایت ۶ ماه!

واقعا مصداق کامل " گر گدا معتبر شود ز خدا بی خبر شود" در مورد بعضیا عجیب تناسب داره!!! بقدری مارو ازار دادن تو این یکسال و حق و ناحق کردن که ما با سر از اون خونه اومدیم بیرون!!!

بماند

در حال حاضر در منزل عمو جان به سر میبریم ( بعنوان مستاجر البته و در واحد جدا ) از جهات زیادی برای ما بخصوص مسائلی ک با آقای پدر داریم بسیار عالیه

اسباب کشی و کارای جانبی و کار خودم که بشدت زیاد بود و کم کم داره کم میشه منو هم از پا انداخت کمی تا قسمتی و تنها تعطیلات من در تمام این ۳-۴ ماهی که داشتم همین دو روز بوده!!! تنها تعطیلاتی که هیچ کاریم نداشتم!!

فکر میکردم یه استراحت طولانی در پیش دارم که نتایج کنکور ارشد اومد و دیدم عیر انتفاعی امام رضا قبول شدم

بعله خدارو شکر

نمیخواستم برم اما اطرافیان همگی تشویق به رفتن کردن و گفتن قطعا ارزششو داره

و خلاصه که همه چیز دست به دست هم داد تا اینجانب ۲۰ روز اینجا نباشم

 


دیروز (عید) بعد کلاسم حدود ساعت ۴ بود که تصمیم گرفتم برم حرم (نزدیک بود) از دوتا چهار راه قبلش بشدت ترافیک بود در حین نزدیک شدن به این فکر میکردم که اگر پارکینگ جا نداشت یه سلام میدم و میرم دقیقا جلوی حرم ورودی شیرازی ماشینم تو اون ترافیک خفن خاموش شد و برقشم بکلی قطع شد و دیگه هیچ کاری نکرد!

عکس العمل همشهری های محترم!!!!! بوووووق بوووووووق بووووووووق و پرت و پلا.

منم دیدم کاری نمیتونم بکنم پیاده شدم گفتم روشن نمیشه هولش بدین که راه باز شه

اقایی ک پشت سرم بود خیلی به خودش فشار اورد با ماشینش از پشت چسبوند به سپر منو مثلا هول میداد!!

دیدم بوقا بیشتر میشه. چند نفریم وایساده بودن رو بروم مث مجسمه نگاه میکردن فقط! و لبخندای احمقانه میزدن

پیاده شدم گفتم بیاین هول بدین بره کنار!

بالاخره به خودشون زحمت دادن بردن وسط راه اتوبوسا!!

اقایی که مامور بود اونجا شروع کرد به غر زدن که چرا اینجا وایسادی؟؟ سر راهه گفتم روشن نمیشه چیکار کنم؟؟

هیچ زحمتی به خودش نداد و به دو سه نفر گفت ببرین عقب ماشینو و فک کنم از بس غر زد مجبور شدن

خلاصه رسیدم یه گوشه که سر راه نبود و داشتم فکر میکردم الان اینجا به کی زنگ بزنم؟؟ و چیکار کنم ۳-۴ دقیقه ای گذشت یه آقایی که از لهجش معلوم بود مسافره پرسید روشن نشد ماشینت؟

گفتم نه. گفت کاپوتو باز کن باطریشو ببین گفتم من سر در نمیارم گفت کاپوتو باز کن خودم ببینم وایساد و کلیم معطل شد تا بالاخره مشکل حل شد و ماشین کاملا روشن شد و دیگه خاموش نکرد (مشکل از باطری بود) وقتی مطمئن شد میتونم برم در کاپوتو بست و رفت

خیلی ممنون همشهری های گرامی! که وقتی دیدین یه خانوم تو شلوغترین موقعیت گیر کرده فقط بوق زدین و چرت و پرت گفتین اصلا به خودتون زحمت ندادین ببینین قضیه چیه؟؟ 

وقتی با همشهری خودتون اینجوری هستین معلومه که باید پوست زوار جماعت و بکنید!!!

وقتی قیمت اجناستون تو مغازه ها و پاساژا رو متناسب جیب مشتریای عربی تون میکنید و همشهریا و حتی هم وطناتون براتون مهم نیستن چون مشتریای پولدارتونو دارین!! معلومه که به هیچ چیز دیگه ای اهمیت نمیدین از شما جماعت جز پیچیدن جلوی همدیگه و دعوا کردن هیچ توقعی نباید داشت!


امروز عید غدیر و تعطیل رسمیه اما خب مدیر محترم ما در این روز خودشون به تفریح و گردشن اما پرسنلشون باید سرکار باشن و حتی کلاسهای آموزشی هم تعطیل نمیکنن!!! نمیدونم این چند تا تعطیلی ( به خصوص اعیاد) در طول سال چقدر کلاسای اموزشی شونو عقب میندازه ک تعطیل نمیکنن!!؟؟

بماند 

به هر حال به خاطر کلاسی که ظهر دارم (۲تا۴) از دید و بازدیدها و عید دیدنیای مسخره و حرفای خاله زنکی و سوالای بیخود و تکراریِ " چرا عروس نمیشی؟ چرا اینقد سر کار میری؟ چیکار میکنی؟ کجا میری؟ خوش به حالت ایشالا سال دیگه با شوهرت بیای!!! ، ایشالا بچه بغل ببینیمت !!!" و شنیدن غرغرای بعضی مادرشوهرا از عروس و داماد و دختر و پسرشون، از طعنه کنایه های نهفته و بعضا سنگین خواسته و ناخواسته تو حرفای بعضی ( بخونید اغلب) خانومهای دوست و آشنای بسیار متدین و متشرع!!!! و کلا فضولیا و پرت و پلاها خلاص شدم. خدایا شکرت

وسایل خونه جمع و کارتن و بسته بندی شده و اماده اسباب کشی و من با این وسایل از صبح تنهام

کمی درازیدم.‌ واقعیتش اینه که اصلا خستگی این استخرا از تنم بیرون نمیره

مادر و پدر گرام هم تشریف بردن از ساعت ۹ صبح عید دیدنیاشونو شروع کنن و نهارم دعوتن و تشریف نمیارن

منم فیلم دیدم یه سریال کره ای کمی تا قسمتی خنده دار و البته جنایی و مقداریم رمانتیک که ماه ها پیش ابجی جان بهم داد برای اوقات فراغتم!

بعدم کمی قر جلوی آینه تا احساس عید و شادی بهم دست بده

و یادم اومد مدتهاست خودمو درست حسابی تو آینه نمیبینم به خودم نمیرسم و انگار تو زندگی اجباری خودم بین آب و کلر گم شدم

و خب بعد کلاسم کمی خودمو میبرم میگردونم روحم باز بشه

عیدتون مبارک


ما آدما مدام در حال توجیه خودمون هستیم. بهتره بگم خودمونو به هر شکلی که راضیمون کنه گول میزنیم!!

فرقیم نمیکنه از چه گروه و چه قشری باشیم!

چند روز پیش یه جشنی دعوت شدیم به مناسبت امامت امام زمان

من که نرفتم چون علاوه بر اینکه قبلش استخر بودم، با شناختی که ازون آدما داشتم میدونستم از مجلسشون خوشم نمیاد و ترجیح دادم وقتمو جوری که ددست دارم هدر بدم لااقل!! (ریا نباشه فک کنم نشستم درس خوندم. درس خوندن منم از نشانه های اخرامانه حقیقتا! اونم با این اشتیاق!!!)

خلاصه که مامی اومد و از تعریفات فهمیدیم صاحبان جشن عده ای هستن تحت عنوان منتظران ظهور!! این جمع هی گرد همایی تشکیل میدن و حرف میزنن!! راجع به چی؟؟ امام زمان و ‌

جشن تو یکی از تالارا برگزار شد

همه ام از سر و وضعشون پیداست اوضاع جیبشون اوکیه و هزینه جشن و دنگی دونگی میدن و هرکیم میتوته یه تعداد مهمون دعوت کنه!

حالا تو جشن چیکار کردن؟ مثل سایر جمع های این مدلی که بسیار دیدم و مدتهاست بهیچ عنوات شرکت نمیکنم! یه خانومایی بودن مولودی میخوندن و فک کنم یکیم دف میزده (یادم نمیاد) و از وسط مولودیم پریدن به خوندن اهنگای شیش و هشت و قِر!!

بعد یا قبلشم خانوم جلسه سخنرانی داشتن پیرامون امام زمان و بعضی حاضرینم میگفتن ای بابا چقد حرف میزنه ولمون کن دیگه  :/

دست زدن و شیرینی و میوه نوش کردن و نخود نخود هرکه رود خانه ی خود!!

روز بعد یه نفر از دوستان مامی بهش میگه یه بیمار سرطانی هست که نیاز به پول داره شدیدا تا درمان بشه. مامی ساده دل ماهم ک دیده بود تو اون جشن خانمهای محترم منتظر!!! سرتاپاشون برق میزنه یه پیام به عضوی که ما رو دعوت کرده بود میده و میگه بهشون بگن اگه میتونن کمک کنن تا این ادم برگرده به زندگیش و یه خانواده هم بی سرپرست نشه

و اما جواب منتظران!!!

فرمودن از روز اولی که ما این جمع و راه اندازی کردیم فقط برای این بوده که شادی ائمه رو نشر بدیم و بشناسیمشون!! اما اینجا خیریه نیست!!!! ما فقط دور هم جمع میشیم و حرف میزنیم و آگاه میشیم!!!!!! و ضمنا کسی هم حق قضاوت نداره!!!! چون کمک کردن زوری نیست و هرکسی شاید خودش جای دیگه به کسی کمک میکنه!!!!

و اسم اینکارو گذاشتن دینداری‌ اینجاست که با خودم میگم کاش بعضیا دیندار نبودن!!!

واقعا امام زمان ازینکه یه عده شکم سیر یک میلیون خرج کنن دور هم ازین جشنا بگیرن خوشحال میشه اونم در حالیکه یکی با همون پول زندگیش زیر و رو میشه؟؟؟؟

و اینا نه اولیشن و نه آخریش.‌. اطرافمون پر شده ازین دست آدمهایی که فقط یه ظاهرسازی و ۴تاکلمه رو اسمشو میذارن دینداری.

خیلی سعی کردم قضاوت نکنم اما سرتا پای اون مجلس و اون آدما به نظرم مضحکه!!!!


الان یه طوری شده نمیدونم ماشین و بردارم برم به کار و زندگیم برسم یا ماشینو بذارم و بی ماشین برم و کارامو عقب بندازم؟!!

بی ماشین اصلا احساس امنیت نمیکنم! به خاطر اون یه باری ک تو خیابون کتک خوردم

الان با ماشینم البته حس خطر هست! دیروز خییلی خیابونا شلوغ بود. تو این مدت هیچ وقت اینجوری ندیده بودم!


شماهارو نمیدونم اما من واقعا اعصاب و روانم بهم ریخت!

عصرم که رفتم سرکار بچه ها همه دپرس بودن

یعنی از عید هیچی نفهمیدم

الان تو فکر خرید دوچرخه ام!

هم ورزشه هم پاکه هم جای پارکش همه جا هست هم هزینه بنزینم میاد پایین چون واقعا صرف نداره!

اونایی ک شعار با تا ۱۴۰۰ میدادن الان بشینن تا منقرض بشه نسل ایرانیا تا ۱۴۰۰

 


من واقعا نمیدونم مردم از گرونی بنزین خوشحالن یا ناراحت؟؟؟ والا از وقتی گرون شده بشدت خیابونا شلوغتر شده!!! همش ترافیکه

حقیقتا دیگه حوصله و اعصاب رانندگی تو ترافیک و شلوغی و این رانندگی های (خیلی عذرخواهم) چهارپا گونه ی خیلی از راننده هارو ندارم

و البته ۳۰ لیتر بنزین در ماه هم کفاف رفت و امدهای بنده رو نمیده ضمن اینکه پمپای گاز هم کمن هم شلوغن و عملا باید کلی بنزین بسوزونی تا بتونی گاز بزنی!! بعدم تا برگردی یه خونش خالی شده! ۲یا نهایتا ۳ روز عمر میکنه

گرچه از منزل فعلی به دانشگاه و محل کار مسیر مستقیمی نیست اما قصد کردم از فردا بدون ماشین برم مگر در مواقع ضروری

دانشگاهو با یک اتوبوس میشه رفت و استخرم با ۲تا

استخر که کمتر شده و مثل قبل نیست به هر حال

یکم پیاده رویم مفیده قطعا. و کمی سرما رو حس کردن و خلاصه از لاک تنبلی یا شایدم بدو بدویی دراومدن

حالا فردا رو امتحان میکنیم ببینیم چه میشود


هیچ وقت فکر نمیکردم از درس خوندن اینهمه لذت ببرم!!

اونم من!!!

اونم این درسایی که اینهمه برام مبهم و سخت و ناشناخته بود از اول

واقعا انسان جونور عجیبیه در این پهنه ی خلقت!!

 

با اینکه میدونم چی دوست دارم و با چه کاری حالم خوبه اما گاهی فشارای اطراعیان نزدیک چنان منو به اشتباه میندازه که باز راه غلط میرم! بعدم خیلی زود پشیمون میشم!

این بیراهه رعتنتی وسط کار کلی ادمو از زندگی عقب میندازه

 

بعضی روزا با اتوبوس میرم بیرون. همینکه حرص رانندگیهای چهارپا گونه بعضیهارو نمیخورم کلی به آرامشم اضافه کرده بعلاوه اینکه تو شهر راه میرم وایمیستم تا چراغ قرمز بشه با خودم فایل گوش میدم آدمارو میبینم تو اتوبوس راحت میشینم تا برسم به مقصد غصه نبود پارکینگم نمیخورم انگار یکم وارد دنیای بیرون شدم

 

 


سوالم ازینایی که خودشونو معترض گرونی بنزین و . میدونن و مدام شعار میدن که ملت ما فلان کشور ژاپن و چین و کجا و کجا بهمان. و اون وحشیهایی رو که زندگی مردم و به آتیش کشیدن و چندین نفرو زیر خاک کردن و جزو مردم معترض میدونن!!!!! دقیقا تا الان چه حرکت مثبتی داشتین؟؟؟؟؟ کدومتون حاضر شدین یک هفته اصلا ماشین استفاده نکنین؟؟؟؟ کدومتون حاضرین با دوچرخه بربن بیاین؟؟؟؟؟ یا با وسایل نقلیه عمومی مثل اتوبوس و مترو؟؟؟؟؟ اصلا به کلاستون نمیخوره نه؟؟؟؟؟

فقط بلدین قاطی جو بشین و پرت و پلا استوری کنین که ما ملت مظلومیم و سرکوب شدیم. اعتراض راه های عاقلانه و با نتیجه هم داره

اتیش زدن مغازه و خونه مردم و بانک و ی و ادم کشی اعتراض نیست!!!

بفهمیم خواهشا تو قرن چندمیم اینقدررررررر ساده لوح ؟؟؟؟؟؟؟

تا کی قراره فکر نکنیم و بذاریم بقیه خط فکریمونو شکل بدن؟؟؟؟

 

 


یه درسای خیلی خیلی مهمی امروز گرفتم ( شاید برای چندمین بار!!!! ) که از بس دردناک بود امیدوارم هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت فراموش نکنم!

۱- هیچ کسی قابل اعتماد نیست!! تاکید میکنم هیچ کس یعنی دقیقا حتی نزدیکترین دوست

۲- یه چهار چوب محکم تو روابطتتون داشته باشین و هیییییچ وقت به هیییییچ وجه ازش کوتاه نیاید!!! به هیچ دلیلی!!!! هرکسی دقیقا در حیطه ای که شما بهش اجازه میدین باهاتون رفتار میکنه!! اصلا توقع نداشته باشید چون خودتون با شعورید دیگران هم با شعور باشند. همون مثال معروف که فک نکن چون تو گرگ و نمیخوری گرگم تو رو نمیخوره!!!!

۳- هرکجا دیدین کسی پاشو حتی یه سر سوزن از گلیمش درازتر کرده سریع جلوش وایسین!! اصلا ملاحظه نکنین چون همون بار اول که ببخشی و به روش نیاری مطمئن باش دفعه بعد بدتر میشه. همه ی آدمها اونقد فهمیده و با شعور نیستن که بفهمن جواب ندادن یا کم توجهی شما به رفتارشون دلیلش فهم و حیای شماست مگه اینکه مستقیم بهشون بگین!

۴- مطلقا نه با کسی رودرواسی داشته باشید نه تعارف کنین و اگر ادم رودرواسی داری هستین تو کارایی که میدونید مساله ساز ممکنه بشه اصلا وارد نشین! و همینطور آدمهای پررو!! 

۵- مغرور باشین و پرستیژ خودتونو با اعتماد به نفس بالا حفظ کنین تا دیگران محدوده ی بین خودشون و شمارو درک کنن. هرچی کمتر به آدما نزدیک بشین کمتر آسیب میبینین و در مجموع حالتون بهتره

۶- هییییچ وقت توانایی خودتون در کاری رو دست کم نگیرید. هر مهارتی رو در هر سطحی که دارید انجام میدید با ارزشه و حتما بهاشو کامل دریافت کنین

۷- با نزدیکترین فرد زندگیتونم که خواستین وارد کار و معامله بشین حتما حتما حتما همون اول یه قرار داد بنویسید همه چی رو کامل توضیح بدین و هر دو طرف امضا کنین و ازش کپی هم تهیه کنید! اگرم شاهد داشته باشید چه بهتر

۸- به حس درونیتون خیلی اهمیت بدین! گاهی همون اول شروع یه کاری حستون خوب نیست و همینطور نسبت به یه سری آدما!!

۱۱- دلتون برای هیچ کسی نسوزه ! شما مسئول ایجاد تغییر در هیچ کسی نیستین. هرکسی خودش باید بخواد و تغیبر ایجاد کنه

۹- خودتونو گول نزنین!!!

۱۰- اگر خودتون برای خودتون ارزش قایل باشین دیگران هم براتون ارزش قایل میشن

۱۱- و مهمترینش اینکه همیشه از خدا کمک بخواید حتی اگه از یه چیزایی خیلی مطمئنید چون هیچ کی نمیدونه آخرش چی میشه

یه چیزو الان یادم اومد

۱۲- به هیچ عنوان تو اس ام اس و یا تلگرام و سایر رسانه های اینچنینی از مسائل مهم یا شخصی تون با کسی صحبت نکنی. حتی اسم نفر سومی رو نیارید. میخوام بگم همیشه مراقب باشید هیچ کجا هیچ مدرکی از خودتون به جا نذارید! و حرفای مهم و در حضور نفر سوم ب زبون بیارید!

 

اینایی ک گفتم بیش از ا نی ک تصور کنید مهمن پس دست کم نگیرید و سرسری رد نشبن و با خودتون نگین حالا فلانی دوست صمیمیمه! آشنای نزدیکمه، فامیله، عشقمه، برادر/خواهرمه، شوهرمه یا هرچی‌


معمولا برای ما آدما همه چیز در آستانه ی نبودن، تمام شدن، از دست رفتن عزیز میشن!

البته که گاهی لازمه

یه وقتایی شما نمیرونید از موقعیتی که دارین راضی هستین یا نه!؟

نمیدونم تاحالا تو این موقعیت بودین یا نه؟! اینکه ندونی یه چیزیو واقعا میخوای یا نمیخوای؟! 

به هر حال آدم گاهی تکلیفش با خودش روشن نیست

همین تمام شدنها یا حس تمام شدنه که باعث میشه بفهمی موقعیتتو میخوای یا نه!

 


دلم‌میخواد فارغ از تمام دغدغه هام بشینم درسایی که دوسشون دارم و بخونم‌ وقت اضافه مو هم کتابای مورد علاقه ی غیر درسیمو برای رفتن به دانشگاه یا استخر هم هندزفریمو بذارم تو گوشم و حرفای خوب یا موسیقی بیکلام گوش بدم و تا ایستگاه اتوبوس برم بعدم یه مسیر طولانی مجبور بشم قدم بزنم حتی اگه هوا سرد بود و حتی اگر آسمون بارون و برف داشت

مگه چند بار در سال پائیز و زمستون میان که آدم با فکر و خیال و دلهره بخواد پشت سر بذارشون؟

امان از تردید و دو دلی امان ازون وقتی که نمیدونی کجای مسیری و باید ادامه بدی یا عوضش کنی؟!

خدا حتما راه حلی داره ولی کاش ایندفعه زودتر بهم بگه


بعضی وقتا هم باید بیخیال اهداف بلند مدت و پله های ترقی و موفقیت و آینده و این چیزا شد و خواب صبح و با هیچی عوض نکرد!

آدم آرامش که نداشته باشه انگار هیچی نداره

 

* مموری گوشیم ویروسی شده و فعلا نمیدونم چکار کنم!؟

** این پنجشنبه بالاخره پروژه مو ارائه میدم

*** از کار نصفه نیمه داشتن بیزارم! اینهفته باید همه چیز تموم بشه

**** طرف ۱۰ ساله هیچ خبری از ماها (بعنوان دوستان صمیمی) نگرفته حالا پیله کرده بریم نمایشنامه شونو ببینیم. زیبا نیست؟؟

***** هرکی میگه عاشق بشید تا بفهمید زندگی چیه و فلان بیخود میگه نه عاشق بشید نه بذارید کسی عاشقتون بشه. زندگی بدون اینا شیرینتره قطع به یقین! 

 


باز من افتادم رو خط و دارم تند تند پست میذارم :))

خدا میدونه که خیلی خسته ام :)) تمام هفته مشغول بودم بعلاوه اینکه ۴شنبه صبح استخر شاگرد داشتم بعد رفتم دانشگاه دوباره برگشتم استخر کلاس داشتم و ساعت ۸:۳۰ خونه بودم. اینقدررررر خوابم میومده و خسته بودن که نگو با اینحال با یک عدد دوست تا ساعت ۱۱ گفتمان میکردیم شایدم ۱۲! بعد صبح امروز ۸صبح کلاس داشتم دانشگاه که ساعت ۷ بیدار شدم ولی هرچی فکر کردم دیدم کلاس اصلا مفید نیست و از این استاده هم هیچ خوشم نمیاد و در نتیحه ساعت و برای ۸:۳۰ کوک کردم و دوباره خوابیدم D: و چه بهتر که وقتی برای کلاس بعدی برسین بگن کلاس خیلی بیخود بوده استادم حضور غیاب نکرده!!

ساعت ۴ کلاس تمام شد و باید میرفتم استخر و دیدم چقدر گرسنه ام رفتم سلف یه ساندویچ همبرگر ۶۰ گرفتم که گرونتر از همبرگر معمولی بود و فرقش این بود ک توش فک کنم سیب زمینی پخته داشت :/

چند تا گاز زدم تا رسیدم در دانشگاه بعد سمت ماشینو خلاصه در حین رانندگی بمقصد استخر (فلسطین تا شهید صادقی) ساندویچ خوردم. یه ادامس خوردم و یه قرص نعناع در انتها

ساعت ۷ خسته و کوفته خونه بودم. فردا هم ساعت ۹ صبح شاگردم میاد باز

استاد محترم هم در همین حین نوشتن چند تا تمرین امار و کامپیوتر فرستادن در پی وی :((

حالا با این شرایط چرا الان بیدارم خدا داند

حالا اومدم ک چی بگم؟؟؟

خواستم بگم همه ی آدمها لایق محبت خالصانه نیستن! خودتونو به خاطر هیچ دوستی به زحمت مضاعف نندازید مگر اینکه قبلا پاک نیتی اون آدم براتون محرز (درسته؟) شده باشه

خیلیها ظاهرا دوست هستن و ظاهرا همیشه بهتون ابراز علاقه میکنن و شماهم خیلی جاها بدون چشم داشت کمکشون میکنید اما یه جایی یهو خبث باطنشونو نشونتون میدن و تازه اونجا میفهمید اون ادم فقط دنبال سو استفاده از اخلاق و متانت شما بوده و بس!

خیلی راحت و بی ناراحتی این آدمهارو همون بار اول از زندگیتون کنار بذارید چون لایق بودن با شما نیستن! و دفعات بعدی قطعا مشکلات بزرگتر و بیشتری براتون فراهم میکنن.

خودتون باشید. نه بیش از اندازه محبت و توجه نثار دیگران کنید نه همه رو از دورتون قیچی کنید! به این نتیجه رسیدم که آدم باید باکلاس مهربون باشه و دورِ نزدیک یا نزدیکِ دور!

اینم نصیحت آخر شبی

 

** به توصیه دوتا از شاگردام ک پزشک بودن بالاخره اسپری گرفتم و حالا مساله جدید اینه که یادم میره استفاده کنم :))


حرف زدن راجع به بعضی چیزا در مقابل دیگران کمی سخته چون قضاوت شدن رو به همراه داره بعلاوه اینکه بعضی افراد بهیچ عنوان مبانی خارج از تصورات و یاد داشته های خودشونو نمیپذیرند

مثلا چی؟؟

مثلا اینکه من فکر میکنم اصلا دوست ندارم با کسی زندگی کنم! منظورم زندگی دائمی و شرایطی مثل ازدواج هست. اینو بر اساس روحیات خاص خودم میگم و فهمیدم حالا من اینو بخوام بگم یه عده با خودشون میگن خب تا الان نتونسته ازدواج کنه برای همین این حرفو میزنه!

مهم نیست مهم اینه که من میدونم یا به دلیل خودخواهیم یا به خاطر کم تحملیم نسبت به بعضی چیزا و یا ویژگی های خاص اخلاقی خودم چنین تمایلی داشتم و دارم

وقتی از راه میرسم دلم میخواد هیچ کسی نباشه تو خونه. وقتی صبح از خواب بیدار میشم وقتی از سر کار یا دانشگاه میام مخصوصا وقتی چند روز پیاپی دارم فشار فکری و کاری رو تحمل میکنم دلم میخواد هیچ صدایی نباشه هیچ کیو نبینم و کسی هم تو خونه منو نبینه!! با هیچ کس حرف نزنم و کسی ازم هیچ سوالی نکنه و حتی هیچ کمکی!

وقتمو برای آشپزی و تمیزکاری خونه و یه آدم دیگه دوست ندادم صرف کنم

و معمولا چنین کسی پیدا نمیشه که بتونه این شرایط و درک و تحمل کنه! و شاید طبیعی هم باشه

تنهایی واقعا چیز بدی نیست ولی من نمیدونم چرا هر وقت کسی این حرفو میرنه دیگران یا تصور افسردگی ازون شخص دارن و یا اینکه فکر میکنن قصد جلب توجه داره

سکوت حقیقتا پدیده ی جذابیه. به نظرم آدما تو تنهایی و سکوتشون میتونن رشد کنن سلولهای مغزیشونو بازسازی و بازیابی کنن و به آرامش برسن‌ ارامش که باشه همه ی اتفاقات خوب هم ممکن میشن. اصلا خود آرامش بهترین اتفاق خوب ممکنه

نمیدونم تا حالا چند بار راجع به این موضوع نوشتم و شایدم تمام نوشته هام تکرارین اما چیزیه که بهش احتیاج مبرم دارم!

زندگی به تنهایی و حقیقتا برای خودم


پس از تحمل درد و رنج فراوان و کنسل کردن کلاس آموزشی شیفت شبم، بالاخره دیدم این ضعف و درد انگار به این راحتیا نمیخواد بره و احتمالا امشبم نذاره بخوابم! در نتیجه به پزشک مراجعه کردیم میگه بدنت درد میکنه؟ داشتم توضیح میدادم که کجاها درد داره پرید وسط حرفم گفت میگم درد داری یا نه همینو بگو :|

گفتم خب دارم میگم دیگه!! 

چرا بعضی ازین دکترا مخصوصا خانوما اینقد بداخلاق و بی اعصابن؟؟؟

خسته ای؟ باش کارت همینه خب با مردم که دعوا نداری -_-

بعضیا فکر میکنن رو صندلی طبابت نشستن انگار دیگه تخت پادشاهیه!

 

امتحانات نرم نرمک در حال برگزاریست! رایانه نصفشو سوال داده که تو خونه حل کنیم تا فردا بفرستیم براش. با وجود داشتن انواع امداد در پاسخدهی از جمله گروه بچه های کلاس و نت و اوپن جزوه، بازم همگی گیج و ویجیم

ولی کلا موافقم که امتحانات بصورت غیر حضوری برگزار بشن :)

 

از کوهسنگی میومدیم ۱خانم و ۲ آقای عرب تو پارکینگ بودن دست ت دادن شیشه رو دادم پایین ببینم چی میگن؟ گفت سلام فلکه آب؟ گفتم چی؟ خانومه گفت امام رضا. فهمیدم منظورش اینه که اگر تا اونجا میریم ببریمشون. گفتم نه

تو دلم گفتم ببین چقدر اینا با ما احساس راحتی میکنن که هموطنای خودمون همچین حرکتی نمیزنن که اینا میزنن -_- 

 

دانشگاهمونم وقف بیماران روانی بوده از اول. مگه وقف و میشه تغییر کاربری داد؟؟ اگر جواب منفی باشه با این حساب ما دقیقا بیمارای روانی هستیم

 


چندتا ویدئو از نابودی محیط زیست دیدم اتش سوزی اخیر استرالیا و قبل از اونم مستندی بود که گویندش خیلی حرص میخورد که نهایتا منابع زمین تا ۱۰۰ سال دیگه میمونه نه بیشتر! و اینکه زمین داره کوچک و کوچکتر میشه و از بین میره و هیچ کسی هم هیچ کاری نمیتونه انجام بده

اینکه حالا به این موضوع رسیدیم جالبه اینکه بابتش حرص میخوریم و استرس داریم و از همدیگه درخواست کمک میکنیم و . هم جالبه

این چیزیه که خداوند وعده شو داده. یعنی قبلا گفته به مرور زمین کوچک و کوچکتر میشه مردمان زیادی روی کره ی زمین می میرند و یک سوم (اگر اشتباه نکنم) باقی میمونن مرگهای ناگهانی و کشتار و اتش سوزی زیاد میشه و زمین کم کم به انتهای زمان خودش نزدیک میشه!

درسته که باعث و بانی تمام خرابیها انسانه اما خب واقعا ما ادما انتظار داریم با اینهمه بدی که داریم دنیا تا کی ادامه داشته باشه؟؟

چرا اینقدر دست و پا داریم میزنیم؟؟

همه چیز در زمان خودش اتفاق میافته و ما هم در همون مسیری قرار میگیریم که باید باشیم!

شاید اگر از این بعد ببینیم کمتر نگران و افسرده بشیم


حسم طوریه که انگار یکی از نزدیکانمو از دست دادم.

در این حد دپرس و بی حوصله

گرچه میدونم بزودی خبرای خوبی میرسه و همه خوشحال میشن

 

چندتا امریکایی پای پست اینستام راجع به شهید سلیمانی پرت و پلا نوشته بودن منم جواب همه شونو دادم ولی یکیشون بیخیال نمیشه لنتی خودمو کشتم تا جملات و درست سرهم کنم جوابشو بوم و به این فکر میکنم چرا زودتر ازینا نرفتم دنبال یادگیری زبان؟؟؟ چیزی که جالبه اینه که اونا ایرانو مثل عربستان و عراق و افغانستان میدونن در همون حد بدون پیشرفت و بدون امکانات و محدود

اگه ازم خبری نشد بدونین از امریکا زیرابمو زدن و بردنم :)) 

 

دلم میخواست میرفتم تشییع جنازه حیف که حالم اجازه نداد

 


خیلی طبیعیه که تو یه کشور همه موافق نظام موجود نباشن از شرایط رضایت نداشته باشن بخصوص جایی مثل کشور ما که هر روز شاهد اتفاقات جدید و در واقع شوکهای جدید هستیم!! که اغلب هم نه از بیرون که از جانب خائنین داخلی بهمون تحمیل میشن

با وجود همه اینها درک و شعور ی افراد یک جامعه خیلی مهمه

اینکه مردم واقعا به دنبال فهم حقیقت هستن یا نه تنها منابع تحقیق و اطلاعاتشون کانالهای تلویزین و ماهواره و اینستاگرامه!

حتی فقط یه بخش خاصی ازینها! دقیقا همون بخشی که موافق طبع خودمونه 

اتفاقات مختلفی میتونه رخ بده که آزادی ، عدالت و مفاهیم اینچنینی معانی مختلفی به خودشون بگیرن مثلا چیزی که اینجا حق مسلم و شهروندی منه تو یه کشور دیگه جرم محسوب میشه یا نا هنجاری 

اما یه چیزی هست به نام "امنیت" 

امنیت خیلی واژه مهم و گسترده ایه

اگر امنیت نباشه حتی دلمون نمیخواد نفس بکشیم

امنیت اتفاقی بدست نمیاد

قطعا باید یه عده ای جونشونو بذارن تا حفظ بشه و اگه لحظه ای غفلت بشه عواقب غیر قابل جبرانی داره

امنیت واقعا شوخی نیست!

اگر نباشه ممکنه یه نفر همین الان براحتی با یه اسلحه درو باز کنه بیاد تو و شما هیچ کاری نتونید انجام بدید!

اگر نباشه ساعت ۱ و ۲ شب که بچه مریضتون داره از دست میره نمیتونید برسونیدش به نزدیکترین درمانگاه!

اگر نباشه ورزش و تفریح و درس و مسافرت و . هیچ کدوم اینا معنایی ندارن

بعلاوه اینکه امنیت فقط امنیت من نیست! 

اگر همسایه دیوار به دیوار یا طبقات بالا و پایین ، قاچاقچی، خونه تیمی، هرزه یا هر چیزی باشن شما تو اون ساختمون احساس راحتی و امنیت دارید؟؟؟

پس بیرون از خونه هم باید باید باید! امن باشه تا من تو خونه ی امن خودمم راحت بتونم زندگی کنم

این داستان کشور ماست

اینکه داخل کشور امن باشه کافی نیست مرزهای ما باید امن باشن کشورهای اطراف ما باید امن باشن اگر نباشن ما با خیل عظیمی مهاجر و ‌ روبرو میشیم که به خودی خود نظم و امنیت کشور و بهم میریزن حالا چه بصورت قانونی یا غیر قانونی

جنگ و ناامنی در کشورهای همسایه دامن مارو خواهد گرفت پس باید پیشگیری کنیم قبل از اینکه اتفاقی بیافته و متحمل هزینه هاش بشیم

حالا کسی یا کسانی از زندگیشون میگذرن و اینکارهارو انجام میدن تا امروز ما راحت لم بدیم روی مبل راحتی و یه گوشی ایفون بگیریم دستمون و خوشحالی و حتی فحاشی کنیم به کسانی که این امنیت و رقم زدند

ت و جدا کنیم اشتباه و درست و حزب و جناح و هرچی که هست و بذاریم کنار

با دید انسانیت نگاه کنیم!

حقیقتا اگه امثال قاسم سلیمانی نبودن کی مراقب مرزها بود؟ کی جلوی اشرار و داعش و . میگرفت؟ چرا فکر میکنیم امریکاییا دلشون برای ما سوخته؟؟؟

مگه سرنوشت دولتها و ملتهایی که به امریکا و اسرائیل چراغ سبز نشون دادن و ندیدیم؟؟؟ چرا عبرت نمیگیریم؟؟؟

امریکاییا حتی شاه ما رو که خودش روی کار اورده بودن و کاملا گوش به فرمانشون بود بعد از فرار از ایران قبول نکردن!! حالا برای ما کاری میکنن؟؟

اگر مردم یک کشور پشت هم نباشن، دائم باهم جنگ کنن و چند دستگی بینشون باشه هیچ کسی از بیرون نمیتونه کمکشون کنه

فکر کنیم فکر کنیم فکر کنیم و بدنبال حقیقت باشیم

امنیت با هیچ چیز قابل مقایسه و جبران نیست


میشه آدم یکیو دوست داشته باشه بعد یهو دوسش نداشته باشه؟؟

میشه ندونی دوسش داری اصلا یا نه؟؟؟

میشه گاهی یه نفرو دوست داشت و گاهی حوصله شو نداشت؟؟

میشه یکیو دوست داشته باشی اما صبح تا شب یا حتی یکی دو روز پشت سر هم هیچ خبری ازش نگیری؟؟

میشه یکیو دوست داشته باشی اما با یه اشتباهش کلا ازش بدت بیاد؟؟؟

به نظرم نه!

اگه اینجوری باشه فقط یه معنی داره

اونم اینه که از اولم اون آدمو دوسش نداشتی!

 


نمایشگاه اسباب بازی و نشون میداد همه بازی فکری برای گروه های سنی مختلف

واقعا اینهمه بازی فکری به چه درد بچه ها میخوره؟؟؟

بچه نیاز به بدو بدو بپربپر دارن نه اینکه مثل مرغ بشینن نوک بزنن به زمین!

پدر و مادرای بی حال و حوصله ی الان خیلی که میخوان نشون بدن به بچه اهمیت میدن براش بازی فکری میگیرن که بشینه بازی کنه فکرش باز بشه

شما بچه رو هر روز ببر تو پارک باهاش بازی کن چهارتا آدم دیگه ببینه دنبال گربه و کلاغ بدویه من قول میدم فکرش خیلی بیشتر و بهتر ازونی که بخواین باز میشه!

 


اولین سوالی که تو دانشگاه به جوابش رسیدیم همین جوک نسبتا معروفه ( استامینوفن از کجا میدونه ما کجامون درد میکنه که وقتی میخوریم همونجا خوب میشه؟)
اینکه چطور ما هرجامون درد میکنه استامینوفن (مسکن) میخوریم و خوب میشه به این دلیله که بدن ما گیرنده های زیادی در نقاط مختلفش داره. هر ماده ای که دریافت میکنیم و در واقع هر محرکی که وارد میشه روی گیرنده ها میشینه اما همه ی گیرنده ها با یک ماده تحریک نمیشن! بلکه گیرنده های خاص که نیاز به اون ماده دارن تحت تاثیر قرار میگیرن و عکس العمل نشون میدن
این خلاصه ی خیلی ساده ش بود که چرا ما دارو، قرص یا همون استامینوفن خودمونو میخوریم و خوب میشیم

به به چقدر به دانشم اضافه شده :)) تازه بار علمی شماهارو هم بردم بالا :)


بعضی اشتباها هیچ جوری جبران نمیشه

و بعضی راه هارو نباید رفت چون به امتحان کردنش نمی ارزه!

از اصول و ارزشهات هیچ وقت نباید کوتاه بیای. همه چی یه ذره یه ذره شروع میشه پیش میره و میشه یه گلوله ی برفی بزرگ!! 

همش فکر میکنم چرا قدم اول و برداشتم؟؟ 

خلاقیت انسان تا اونجا پیش میره که خوشبختی رو از خودش میگیره براحتی و خودشو تو چاهی میندازه که نمیتونه ازش بیرون بیاد انسان موجودیه که میتونه به احمقانه ترین شکل ممکن خودشو تو بزرگترین دردسرها بندازه و بعد بگه چرا من؟؟؟


چیزی که این روزا مدام به خودم میگم اینه که تو دیگه بزرگ شدی!

تا الان هرچی بقیه رو دیدی و خودتو ندیدی بسه!

گور بابای حرف و فکر مردم

و. پدر و مادر گرچه که خیلی عزیزن و احترامشون واجب اما بعضیاشون هیچ وقت راضی نمیشن کاملا جز اینکه تو یه عروسک کوکی باشی تو دستشون


خانوم مشاور میگفت همه زندگیا همینجوریه. بعد مدتی میشه بحث و دعوا. و میشه تکرار و عادت و خستگی. 

بعدتر سعی داشت منو قانع کنه که به ازدواج فکر کنم!! همه بد نیستن!! 

خب من به این نتیجه رسیدم که اگر کسیو انتخاب کردی که قبلا با صد نفر بوده عیبی نداره چون همینه در مورد همه!! و مهم اینه که تو نمیدونی پس میشه بهش اعتماد کرد

اما اگه خودت یکیو دوست داشتی اون ادم گزینه ی خوبی نیست!! چون تو میدونی که شاید قبل از تو با دیگری یا دیگران بوده!!

نهایتا اینکه خودمونو باید بزنیم به نفهمیدن و ندونستن وسلام


خیلیم عذاب وجدان بابت اشتباهات خوب نیست!

اینکه بذاری هی بهت یاداوری کنن اشتباه کردی!

و باز هی خودت به خودت بگی.

مگه قراره هیچ وقت اشتباه نکنیم؟؟

تازه بهتره بعدشم یکم با ادمایی بپرین که همون اشتباهو دارن

فقط نباید تکرار بشه همین


دیروز بعد از اومدن اس ام اس از دانشگاه مبنی بر تعطیلی تا آخر هفته استوریش کردم و اون موجود شادو هم بالاش گذاشتم بعد یکی دو ساعت یادم اومد یکی از اساتید که اتفاقا پروازیم هست از تهران میاد منو فالو میکنه و الان اینو میبینه با خودش میگه عجب دانشجوی ارشد تنبلی

همونجا چک کردم دیدم بعله رویت نمودن! پاکش کردم به هر حال ولی خب دیگه کار از کار گذشت

دیگه استوری جک و پرت و پلا هم نمیشه بذارم

بعبارتی تا الان اگه پاهام دراز بود و لم داده بودم از حالا به بعد باید دوزانو و دست به سینه بشینم

البته که منم موجود متشخصیم و پیجم هم کلا جنبه ی کاری داره نه شخصی ولی دیگه همون 4تا اراجیف هر از گاهی جهت شادی ارواح حاضرینم نمیشه گذاشت

ولی اینم بگم خوشحالیم کاملا جنبه ی درسی داشت چون کلاسای کارشناسی هم تعطین دیگه نه دروس پیش نیاز نه مهمان هیچ کدوم نیست و تمام هفته باید بشینم آناتومی رو ببلعم


ارتعاش ارتعاش که میگن به چشم دیدم

ازون روزا بود که هوا ابری رعد و برق و صاعقه و. 

پدر جان که زدن بیرون و بسیار عصبانی خفن ازون نوعی که گفتم تا ۱هفته حداقل ادامه داره.

دیدم هرچی پای حرفای و گریه های مامی بشینم هی چیزای جدید یادش میاد

اومدم تو اتاق موزیک گذاشتم صداشم بلند کردم شروع کردم به رقصیدن جلوی ایینه ( دخترا موقع قر دادن باید خودشونو ببینن :)) ) بعد از دقایقی مامی هم ملحق شد

یه ربع بعد پدر با روی خوش اومد خونه و انگار نه انگار چیزی بوده. و مذاکره و الان هم حاج خانوم حاج آقا در شادی دارن باهم میرن پیش خدا ( البته خیلی نزدیک نمیشن به خدا تا مسجد میرن فقط)

اینم درس امروز من به شما

هرجا دو نفر دعواشون شد موزیک بذارین برقصین فضا عوض که هیچی دگرگون میشه :)) حالا فرض کنین این اتفاق تو خیابون بیافته :))

 

 


مادر/پدر اگر تو دوران کودکی نتونه به اندازه کافی به بچه محبت کنه، اگر نتونه باهاش حقیقتا دوست باشه طوری که کودک این دوست بودن و کاملا احساس کنه! و حس نکنه یه نفر هست ک مدام زیر نظرش داره که با هر خطا تنبیه یا سرزنشش کنه. تو نوجوانی و جوانی کلا بزرگسالی نباید و نمیتونه ادعای دوست بودن با فرزندش و داشته باشه! چون نتونسته به فرزندش امنیت لازم و بده و بچه یه جایی یاد گرفته که پنهانکاری کنه! یاد گرفته اگر مامان/بابا بفهمه عواقب خوبی نداره پس این مانع خطا نکردنش نمیشه فقط مانع اطمینان و مانع راستگویی میشه و حتی منجر به خطاهایی بزرگتر و خطرناکتر و جبران ناپذیرتر میشه

هنر پدر/مادر بودن در این نیست که بچه ها فقط بترسن و حساب ببرن که فلان کارو انجام ندن. هنر اینه که بچه بدونه هر خطاییم کنه بازم میتونه رو حمایت و راهنماییشون حساب کنه همینم مانع بروز خیلی از خطاهای بزرگسالی میشه

 


پارسالتون و چک کردین ببینین بده بستونتون با روزگار چه جوری بوده؟؟؟

برا امسال هدف گذاری کردین؟؟

من امشب اینکارارو کردم

حقیقتا سال پر از رنجی بود

چه به لحاظ اتفاقاتی ک در سطح کشوری افتا  چه اتفاقات شخصی.‌.

به هر حال هیچ چیز موندگار نیست

اهداف درونی من؛

خجالت و کم رویی رو بذارم کنار و هرجا لازم بود بگم نه! اگه نتونستم بلافاصله بگم جواب مثبت هم ندم و فرصت فکر بگیرم

به حسم اعتماد کنم چون معمولا اشتباه نمیکنه

و ارزشها و اعتقاداتم و هیچ وقت و به هیچ دلیلی زیر پام نذارم حتی یه ذره

 

اهداف فیزیکی تر؛

تقویت زبان انگلیسیم

مطالعه و تحقیق بیشتر در زمینه رشتم که حقیقتا عاشقشم

یادگیری پیانو

کوهنوردی

 

نوشتم که تو رو درواسی شماها یادم بمونه 

خدایاشکرت

راستی سال نو مبارک

شایدم بهتر باشه بگم تموم شدن سال کهنه مبارک


اینکه تو خودت به خوب بودنت به اندازه کافی اعتقاد داشته باشی یا بخوای به دیگران بقبولونی که خوبی دوتا مقوله کاملا جداست!

نثلا چالش گذاشتن از عکس سیاه سفید :| که چی بشه؟؟؟ حالا اونی ک میذاره خب دوس داره کلا عکسشو بذاره طرف اومده به متن بلند بالا هم نوشته برا اونایی که دعوتشون نکرده به این چالش به این دلیل که اونا قدر زیباییشونو نمیدونن چون به بقیه نشونش نمیدن در نتیجه اعتماد به نفسشون پایینه :|||| واقعا این توجیهات ابلهانه رو از کجا میارین؟؟؟؟ الان تویی ک عکستو با صد قلم بزک کردن باز ادیتشم میکنی حواستم بوده موقع عکس زاویه دوربین طوری باشه که ایرادات مشخص نباشن بعد بهترینشو انتخاب میکنی میذاری خیلی اعتماد به نفسی و خیلی خوبی و خیلی قشنگی؟؟؟؟؟؟ آفرین خوشگل محله

اینستا پره ازین حماقتا متاسفانه یهو میبینی همه دارن یه کاریو انجام میدن :/

هعی

من ک الان بیدارم چون روزا خسته نمیشم خوابم نمیبره :( 

خدایا شکرت به هر حال همچنان معتقدم الخیر فی ماوقع


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نسیمی از آسمان رمان انواع بلوک ساختماني نرم افزارهاي تخصصي دامپروري و كشاورزي مديران لوازم خانه و آشپزخانه هارمونی باران نکات و ترفند های شیرینی پزی